گندمگندم، تا این لحظه: 2 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

بوی گندم مال من

بازی با باران

دیروز با باران رفتیم خانه بازی آخه خیلی دوست داری  بارانم‌کلی باهات بازی کرد دستش درد نکنه به قول یه خانمه که اونجا بود ما باید قدر باران رو بدونیم که انقدر دوست داره و برات وقت میزاره 🥰 ...
20 دی 1401

خانه بازی

امروز با خاله مریم بردیمت خانه بازی فکر نمیکردم بتونی بازی کنی ولی خیلی خوشت اومد کلی با بچه ها و وسیله ها بازی کردی  حالا فردام قراره با باران بریم چون باران امروز امتحان داشت نیامد🤪 دیروزم با باران رفتیم فروشگاه اونجام کلی کیف کردی😅 ...
19 دی 1401

روز مادر

امروز باران جون پیشاپیش برام کادو‌ی روز مادر گرفت 🥰یه دسته گل خوشگل این روزا باران‌جون امتحان داره من سعی میکنن که کمتر حواس بارانو پرت کنی میبرمت پایین یا میخوابونمت ولی بعضی وقتام دوست داری که با باران درس بخونی😅 اینم خاطره اون هفته که رفتیم برف بازی و اصلا دوست نداشتی🙄 ...
16 دی 1401

بریدگی انگشت

از اونجایی که گفتم خیلی فضول شدی  دستتو کشیدی رو در گاز که گویا تیز بود دستت برید خیلی گریه کردی خیلی ام خون اومد رفتیم بیمارستان که بخیه کنیم خدارو شکر خونش بند اومد اومدیم خونه باران خیلی ناراحتت بود دست خودشو چسب زد که تو با چسب زخمت کنار بیاری🥹😆 ...
15 دی 1401

گندم آبنباتی

امروز یک سال و یک ماه و شش روزه شدی کلی کارا یاد گرفتی نانای میکنی  بعضی اسما رو‌میگی مثل بابا ماما عمه آب بیا … فضول شدی همش تو‌کابیتا و‌کمد بارانی میزه بهم در عرض چشم به هم زدن بارتن‌چپ‌و راستت میکنی ولی هیچی نمیگی  خییییلیم دوستت داره🥰 ...
15 دی 1401